سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات ناطق نوری

خاطرات ناطق نوری از "دفتر بازرسی رهبری"

پرونده‌ی برادران کارخانه‌ی بیک

برادران تحریریان صاحب کارخانه‌ی خودکار بیک شکایتی به دفتر آقا داده بودند و آقا هم دستور پیگیری داده بودند و خواسته بودند که گزارش اقداماتی که انجام می‌دهید را به من ارائه نمایید.

البته بخشی از نامه‌ی آقا خیلی تند بود، مضمون آن چنین است: خدا کند که این‌گونه که این‌ها (تحریریان) می‌گویند درست نباشد؛ و الا وای بر من، وای بر ما، اگر این درست باشد. اگر این ظلم‌ها در کشور شود، در قیامت چه پاسخی خواهیم داد.

برادران تحریریان قبل از انقلاب این کارخانه را راه انداخته بودند و از محترمان تهران بودند. من هیچ ارتباط و شناختی از اینها نداشتم. تعزیرات با بچه‌های وزارت، اینها را به اتهام سوء استفاده از ارز دریافتی و وارد نکردن مواد اولیه دستگیر کرده و با وجود سن بالایی که داشتند به شدت اذیت کرده بودند. بخصوص وقتی به اینها گفته بودند که می‌خواهیم جلوی کارگرها شما را شلاق بزنیم، شکنجه‌ی روحی شده بودند و این‌ها با وجودی که افراد مذهبی و متدینی بودند، تحت فشار عصبی، هر دو اقدام به خودکشی کرده بودند، که البته مأمورین مانع این کار شدند و آن‌ها موفق به خودکشی نشدند.

آقا بنده را مأمور رسیدگی به این پرونده کرد. مسئولیت خیلی سنگینی بود، بخشی از طرف‌حساب من، بچه‌های وزارت اطلاعات و بخشی دیگر تعزیرات حکومتی بودند. جهت رسیدگی به این پرونده، باید به مکان‌های "ورود ممنوع" وارد می‌شدم. تجربه‌ی بازرسی هم نداشتم و این اولین پرونده‌ی ارجاعی آقا به اینجانب بود. من از خدا خواستم به من کمک کند. آن طوری که حق است رسیدگی شود. با توکل بر خداوند کار را شروع کردم. اخوی‌زاده را که در وزارت اطلاعات کار می‌کرد، خواستم و موضوع مأموریت را با ایشان در میان نهادم. به ایشان گفتم دو سه تا از بچه‌های وزارت را که تسلط خوبی برای این‌گونه کارها دارند، شناسایی و به من معرفی کن.

روزی ایشان سه نفر از رفقایش را با ویژگی‌هایی که ذکر شد به منزل ما آورد و معرفی کرد. به آقایان گفتم من بر اساس معرفی حمید با شما آشنا شدم و به شما اعتماد می‌کنم. این پرونده را در اختیار شما قرار می‌دهم، ولی نفرین خدا و رسول‌خدا بر شما باد اگر این کار را با گرایش خاصی پیگیری کنید و ملاحظه‌ی کسی را بکنید... خط، گرایش، حب و بغض همه را کنار بگذارید. اگر نارو بزنید روز قیامت شما را نمی‌بخشم، آقا هم شما را نمی‌بخشد. آقایان اعتماد مرا جلب کردند و با تعهدی که در آن‌ها احساس کردم کار را واگذار نمودم. البته این‌ها تعجب کردند که یک شخصی مثل ناطق که کلی حرف درباره‌اش می‌زنند حالا این طور جدی و بدون گرایش سیاسی می‌خواهد پرونده را پی‌گیری کند.

ما وقتی که درهای ورود ممنوع را باز کردیم و با زور به بعضی از ندامت‌گاه‌ها و زندان‌ها رفتیم و وقت و بی‌وقت کار را پیگیری می‌کردیم، باید با بعضی بچه‌های وزارت که خودشان بازجوهای پیچیده و زرنگ و پخته‌ای بودند برخورد می‌کردیم. به فضل خدا یک گزارش متقن و مستدل و غیر قابل تردید تهیه کردیم. وزیر اطلاعات آن موقع آقای فلاحیان بود که به من گفت: این کار شما بزرگ‌ترین ضربه را به ما زد.* گفتم رفاقت سرجایش، اما به من مأموریت داده شده و قوم و خویش و رفیق و فامیل نمی‌شناسم، حضرتعالی محترم، اما من وظیفه و تکلیف خودم را انجام می‌دهم.

گزارش را که به آقا دادیم، پیشنهاد دادیم که این سه جوان بازجو که این تخلفات را انجام دادند، دستگیر و محاکمه و اخراج شوند، آقا هم پیشنهادها را پذیرفتند. و دستور دادند که اجرا شود. متخلفین دستگیر شدند و آقای "نیری" محاکمه‌شان کرد و شلاق خوردند و اخراج شدند...

آخرین ملجاء و مرجع

این بازرسی که تمام شد، آقا به من حکم بازرسی دادند. ایشان حکمی قریب به این مضامین نوشته بودند: از آن جایی که این‌جا آخرین ملجأ و مرجع تظلمات مردم است شما را به عنوان مسئول بازرسی انتخاب می‌کنم و از شما می‌خواهم که یک دفتر کوچکی تشکیل بدهید و مسائل کارگزاران نظام را پیگیری کنید. از اینجا کار بازرسی شروع شد. بازرسی ما موردی است. یعنی همین طوری برای بازرسی و بررسی مسائل و معضلات نمی‌رویم بلکه چنانچه کسی تظلمی به دفتر آقا داشته باشد؛ آقا مورد را به بازرسی ارجاع می‌دهد و ما هم بازرسی کرده و نتیجه را به ایشان گزارش می‌دهیم. در طول این چند سالی که ما بازرسی را تشکیل داده و گزارش‌های مربوطه را تهیه می‌کنیم، آقا تمام گزارش‌ها را حتی اگر پانصد صفحه باشد، می‌خوانند و گاهی هم حاشیه می‌زنند و اقدام می‌کنند حتی یک مورد وجود ندارد که ایشان اقدام نکرده باشند.

ترکیب اعضای دفتر بازرسی هم به این صورت است: چهار گروه کاری وجود دارد که عبارتند از: گروه فرهنگی، گروه اقتصادی، گروه قضایی و گروه سیاسی هر گروه یک رییس و دو تا کارشناس دارد، این اجازه را هم داریم که در مواردی از دستگاه‌های ذیربط کارشناس بگیریم تا در پرونده‌ای با ما همکاری کنند. اکنون تمام اعضای دفتر بازرسی از رییس تا آبدارچی و پیک و راننده، بیست نفر هم نمی‌شوند...

 

دادگاه ویژه‌‌‌‌ی روحانیت

در دوره‌ی مسئولیت آقای ری‌شهری و آقای حسینیان، متهمین دادگاه ویژه‌ی روحانیت از داخل زندان شکایت کرده بودند که دادگاه ویژه با آن‌ها برخورد مناسب نداشته است. آقا فرمودند که از دادگاه ویژه بازرسی کنید. بنده هم از آقای فردوسی‌پور که مدتی قاضی بوده و آدم پخته و با تجربه‌ای است دعوت کردم و به کمک ایشان یک تیم مناسبی تشکیل داده و دادگاه‌های ویژه‌ی روحانیت سراسر کشور را به طور کامل بازرسی کردیم.

یک گزارش 500 صفحه‌ای به غیر از پیوست‌ها تهیه کردیم و خدمت آقا بردیم. بعد از 15 روز که خدمت ایشان رفتم، لبخندی زدند و فرمودند: وقتی که آن گزارش را آوردید من از خدا خواستم یک فراغتی بدهد تا بتوانم این را بخوانم و امروز به شما می‌گویم که به طور کامل، گزارش را خواندم. برای رسیدگی حدود هفت‌صفحه و نیم برای آقای ری‌شهری دستورالعمل صادر کردند. که من خودم تعجب کردم وقتی گزارش برای آقای ری‌شهری و حسینیان رفت، آقایان هر دو پیش آقا رفتند. یکی از خصوصیات آقای حسینیان، صریح و رک حرف زدن است. ایشان به آقا گفته بودند که ما را هم شما منصوب کردید، چطور بازرسی آمده و گزارش داده و آن وقت شما ما را نخواستید؟ اگر ما را قبول ندارید ما را بردارید. اگر ما از طرف شما هستیم، چرا فقط حرف بازرس‌ها مورد توجه است؟ ما هم حرف داریم. من شنیدم که آقا به ایشان فرمودند: یعنی شما می‌گویید من روی بازرسی خودم بازرسی کنم. این‌ها بازرس من هستند، روی حرف بازرس که بازرسی نمی‌کنند.

 

شکایت از داخل زندان

آقای فردوسی پور که در مجلس بودند، نامه‌ای از یک زندانی مشهدی به من دادند. نوشته بود که اکنون من به اتهام فحشا و زنا در زندان هستم، اما قبیله و خانواده‌ی شاکی من برای این که تلافی و قصاص کنند دختر هشت ساله‌ی مرا در مسیر مدرسه گرفته‌اند و به او تجاوز کردند و در نهایت هم او را کشتند. بعد هم با نفوذی که داشتند، پزشکی قانونی اعلام کرده به مرگ طبیعی مرده است. حق بنده را ضایع کردند و خودم هم در زندان هستم... با این که از نظر روحی خیلی زود متأثر نمی‌شوم اما این واقعه مرا به شدت تکان داد و آرامش مرا به‌هم ریخت و یک شب تا پاسی از شب خوابم نمی‌برد که یک بچه‌ی هشت ساله چه گناهی کرده است؟

برای پی‌گیری از آقا اجازه گرفتم. آن موقع رییس دادگستری خراسان آقای شیخ سعید حیدری بودند. ایشان اهل بابل است و مدتی هم در دادگستری مازندران بود. انسان بسیار محترمی هستند. تلفن زدم که با ایشان هماهنگ کنم. گفتند آقای ناطق این پرونده الان روی میز من است. من پی‌گیری می‌کنم، نیازی نیست هیئت بفرستید. وقتی خواستم بگویم که هیئت نرود، دیدم هیئت رفته است. لطف خدا بود. رییس گروه قضایی اعزامی، آقای امیری بود که جوان بسیار موفق و خوبی است. محل واقعه، روستایی در چهل کیلومتری مشهد بود. وقتی از طرف رهبری سه تا قاضی به خاطر رسیدگی به شکایت یک زندانی وارد منطقه شدند، مثل بمب منفجر شد. پس از بازرسی معلوم شد که حرف آن زندانی درست بوده است. همان جا دستور داده شد با پزشک قانونی وقت و سایر دست اندرکاران این پرونده برخورد شود و به این تظلم خیلی محکم رسیدگی شد. من معتقدم اگر چیزی به درد آخرتم بخورد، همین کارهای علی‌الظاهر ریزی است که آثار بسیار خوبی دارد؛ بخصوص حق‌الناس.

 

نامه با پست معمولی و زندانی فوت‌شده

نمونه دیگر مربوط به یکی از برادران اهل سنت در یکی از روستاهای کردستان است. ایشان بازنشسته‌ی شهربانی در زمان شاه بود و پسرش که در یک نهادی کار می‌کرد به اتهام اختلاس دستگیر و در آگاهی در زمان بازجویی فوت می‌کند. پدر این جوان شکایتی برای دفتر آقا تنظیم و از طریق پست عادی ارسال کرده بود. مردم محل او را مسخره کرده و گفته بودند اشخاصی که آشنا و پارتی دارند و نامه می‌دهند، کسی جواب نمی‌دهد، حالا نامه برای رهبر را از طریق پست می‌فرستی و دلت خوش است که جواب دهند؟

این نامه‌ی پستی اتفاقاً به دست آقا رسیده بود. آقا هم دستور بازرسی را صادر فرمودند. من سه قاضی انتخاب کرده و یک نیابت قضایی هم از جانب آقای یزدی برایشان گرفتم تا بتوانند از طرف قوه‌ی قضائیه عمل کنند و به دنبال آن به مهاباد کردستان اعزام شدند.

وقتی که این‌ها برای رسیدگی به شکایت یک پیرمرد بازنشسته که نامه‌اش را از طریق پست عادی به دفتر رهبر فرستاده است وارد مهاباد شدند. ولوله شد. اتفاقاً این بازرسی منجر به دستگیری، زندان، محاکمه و صدور حکم قصاص برای یک افسر آگاهی شد.

بچه‌های تیم بازرسی آمدند و گفتند: ایشان محکوم به قصاص است. من گفتم حالا که این افسر جوان محکوم به قصاص شده است، دست نگه دارید. بروید پیش آن پیرمرد که محتاج و فقیر هم می‌باشد. با ایشان صحبت کنید اگر رضایت بدهد دیه‌ی بچه‌اش را بگیرد، آن جوان هم از بین نمی‌رود. بچه‌ها به مهاباد رفتند و گفتند: اگر شما رضایت ندهید مجرم قصاص می‌شود، اما اگر شما عفو کنید، زیباتر است بیا و دیه را بپذیر. این پیرمرد رضایت داد و آن جوان افسر، حدود چهار – پنج میلیون به عنوان دیه داد و آزاد شد.

زمانی که گزارش را به آقا ارائه می‌کردم، چشم آقا پر از اشک شد و فرمود آقای ناطق این بازرسی نبود این دیگر فوق بازرسی بود و چندین بار تشکر کردند و تقدیر نامه‌ی کتبی هم لطف کردند و چند بار فرمودند: وقتی من رهبر شدم نگران بودم که اگر کسی به من تظلم بکند چگونه رسیدگی کنم. خداوند لطف کرده این دفتر را راه انداختیم و من خاطر جمع شدم که اگر موردی ارجاع شود تا آخر رسیدگی می‌شود.

 

تظاهرات جانبازان در شیراز

روزی گروهی از جانبازان در شیراز، راهپیمایی و تظاهرات کردند. آقا فرمودند: بازرسی کنید و مشخص کنید که حق با کیست؟ پس از بازرسی‌هایی که انجام شد، گزارش دادیم که اولاً مدیر کل اطلاعات آقای موسوی که عامل فتنه است باید از این استان برود و بر اثر همین گزارش‌ها او را برداشتند. اما متأسفانه او را آوردند مرکز و ارتقای درجه دادند، در قتل‌های زنجیره‌ای هم ایشان متهم ردیف اول بود. دوم آن که به آقا پیشنهاد دادیم رییس بنیاد جانبازان آقای رفیق دوست و معاون ایشان آقای محمد‌نبی حبیبی باید محاکمه شوند. حال آن که با آقای رفیق دوست چهل سال است که رفیق هستیم.

یک روز ایشان به دفتر من آمد و گفت: حالا ما باید محاکمه شویم؟ شاه این طوری درباره‌ی ما نگفته بود. گفتم آقا محسن، عصبانی نشوید ناهار خدمتتان باشیم. به کارشناسان می‌گویم پرونده را بیاورند اگر جواب داشتید، من قبول می‌کنم در غیر این صورت همین است که هست. رفاقت من و شما سرجایش اما من بازرس رهبر هستم... آقا به من اعتماد کردند ما چشم و گوش او هستیم و کوچک‌ترین گرایش به این طرف یا آن‌طرف، خیانتی نابخشودنی است. اگر حق هم با شما باشد رسیدگی می‌کنیم. خلاصه آقای امیری پرونده را آوردند. ما به قدری متقن و محکم کار می‌کنیم که هیچ کس نمی‌تواند از نظر قضایی، حقوقی و کارشناسی خدشه وارد کند. در این ارتباط پس از ارائه‌ی گزارش ما آقا هم به آقای نیری دستور دادند به پرونده رسیدگی کند و ایشان هم برخورد کرد.

فرمانده سپاهی متخلف

برای آقا گزارش آمده بود که در گرگان و علی آباد و مینودشت، فرمانده سپاهی است که بسیار خشن عمل کرده، افرادی را دستگیر می‌کند و شلاق می‌زند، رعب و وحشت عجیبی ایجاد کرده است و همه هم از او می‌ترسند. آقا هم دستور داد تا بازرسی پیگیری کند. یک هیئتی را به شمال فرستادیم و نتیجه‌ی بازرسی را به آقا دادیم و پیشنهاد دادیم قوه‌ی قضائیه با متخلف برخورد کند. آقای رازینی که در سازمان قضایی نیروهای مسلح بودند، دستور داد ایشان را دستگیر کردند. سرش را تراشیدند در خیابان‌ها گرداندند، شلاق زدند و به حسابش هم رسیدند و قصه تمام شد. پس از این برخورد، آقای نورمفیدی، امام جمعه‌ی محترم گرگان به آقا نامه نوشتند که بازرس شما در مورد فرمانده سپاه، باندی و خطی برخورد کرده است و تحقیقات را از جناح خاص انجام دادند.

آقا از ما می‌خواستند که جوابش چیست؟ در این قضایا آقا خیلی جدی هستند، من گزاش دیگری تهیه کردم و اظهارات فرماندار و مدیر کل اطلاعات و تمام مسئولانی که از آن‌ها تحقیقات شده و اتفاقاً بعضی از آن‌ها در جناح آقای نور مفیدی هم بودند به صورت مستند ضمیمه‌ی گزارش کردم و خدمت آقا دادم.

ایشان فرمودند: عین همین گزارش یک نسخه هم برای آقای نورمفیدی بفرستید و با فرستادن این گزارش به آقای نورمفیدی قضیه تمام شد.

دادگاه غلامحسین کرباسچی

قبل از اینکه ماجرای آقای کرباسچی خدمت مقام معظم رهبری برسد، بین رئیس‌جمهور و رئیس قوه قضائیه ـ آقای یزدی ـ اختلاف شده بود؛ آقای هاشمی هم از دولت حمایت می‌کرد چون بالاخره آقای کرباسچی از دولت بود. آقا فرمودند که سران بنشینند و آقای محمدی گلپایگانی هم شرکت کند تا به یک جمع‌بندی برسند. این جلسه در دفتر من تشکیل شد. به آقای یزدی گفته شد " اگر می‌خواهید این پرونده را حل کنید، بدهید به فلان شعبه یا فلان قاضی و از شعبه‌ی قبلی پس بگیرید." آقای یزدی می‌گفت از نظر قانونی نمی‌شود من پرونده را از این شعبه بگیرم و به شعبه دیگر بدهم.

دیدم آقای یزدی حرف درستی می‌زند، با خودم گفتم این که راه حل نیست...جلسه بعد و جلسه‌ی بعد هم بی‌ثمر ماند... در همین کشمکش‌ها بود که تعدادی از نمایندگان مجلس در تاریخ 15 اردیبهشت 1378 نامه‌ای خدمت آقا بدین شرح نوشتند:

 

محضر مبارک رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مدظله‌العالی

با سلام وافر

اکنون که پس از دو سال رسیدگی‌های قضایی به پرونده‌ی آقای غلامحسین کرباسچی و صدور حکم نهایی توسط دادگاه تجدید نظر تهران به جرم اعمال تخفیف در مورد پنج قطعه زمین واگذاری به مدیران شهرداری، به تحمل دوسال زندان محکوم گردید و از آن‌جا که اولا اعطای چنین امتیازاتی برای جذب و حفظ نیروهای کارآمد در مجموع دستگاه‌های دولت رویه‌ای معمول بوده و هست، ثانیا نظر به خدمات ارزنده‌ی ایشان در سمت شهردار تهران، خواهشمندیم به هر نحو که صلاح و مصلحت می‌دانید دستورات لازم برای حل مشکل صادر نمائید. از خداوند متعال عزت و سربلندی این ملت بزرگ را در سایه‌ی آن رهبر فرزانه خواستاریم.

تقریبا 145 امضا خدمت آقا دادند. چون نماینده‌ها نامه را داده بودند، آقا خطاب به من و در تاریخ 20 اردیبهشت 1378 نامه‌ای بدین شرح نوشتند:

جناب حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین آقای ناطق نوری، دامت توفیقاته

خدمت حضرات نمایندگان محترم امضا‌کننده دامت تائیداتهم با سلام و تهیات

نامه‌ی حضرات به این جانب ملاحظه شد. امید است انگیزه‌ی دفاع از مدیران اجرایی که در جای خود مورد تائید اینجانب است، به ایجاد مصونیت قضایی در قبال تخلف از قانون نینجامد. در باب پرونده‌ی مورد اشاره، شایسته است مسئولان محترم قوه‌ی قضائیه برای رفع ابهام، هرگونه توضیح [که] لازم است در اختیار افکار عمومی بگذارند. نمایندگان محترم و دیگر مسئولان نیز شایسته است در فضای ذهنی جامعه به التهاب‌آفرینی که خواسته‌ی دشمنان آن‌هاست، کمک نکنند. به هر حال مرجع حل و فصل این امور قوه‌ی قضائیه است و صلاح کشور و ملت در آن است که احکام قضایی با انگیزه‌های مختلف مورد خدشه قرار نگیرد. توفیق همه‌ی نمایندگان محترم را در کوتاه کردن دست‌ دشمنان اسلام و ایران از خداوند تبارک و تعالی مسالت می‌کنم.

 

والسلام علیکم و رحمه‌الله سید علی خامنه‌ای 1378.2.20

 

من هم این نامه را برای نمایندگان تکثیر کردم. سرانجام آقای کرباسچی محاکمه و محکوم شد و به زندان افتاد؛ بخشی از دوره‌ی محکومیتش را هم کشید تا این‌که نامه‌ای خدمت مقام معظم رهبری نوشت و درخواست گذشت و عفو کرد که مورد موافقت رهبری قرار گرفت و آزاد شد.